گریز رنگ خیال

ساخت وبلاگ
برای من تنها، این مهم است که بتوانم آن چیزی را که دوست را دارم برای خودم بنویسم. مثل حالا که دوست دارم ناگهان برای تو بنویسم. راستی نمی دانم چرا روز گذشته یاد دوران کودکی افتادم. همان روزهایی که هوا گرم بود و همه ی بجه های محل خودشان را به حوض هشت انجی می رساندند. چقدر هم می خندیدند. چقدر هم سربه سر هم می گذاشتند. یکی از تفریحات بچه ها این بود که سرشان را زیر آب می گذاشتند تا ببینند چه کسی بیشتر نفس دارد. من عاشق این مسابقه بودم. خیلی وقتها هم برنده می شدم. خیلی وقتها هم بعد از این مسابقه سینوزیت دوباره به سراغم می آمد و مادرم دعوا می کرد. اما من هنوز هم آن خوشحالی ها و ان سردرهای بعد از آن را به یاد دارم. دیروز خیلی وقتها ذهنم به سمت بهار می رفت. بهار و زندگی همیشگی. بهار و روزهای تکراری. راستی خواب هم به سراغم آمده است مانند حالا که مشغول نوشتن هستم و به شدت خوابم می آید. بیشتر از این هم می توانم بنویسم. آن قدر که تمامی نوشته هایم تو را به یاد من بیاورد. گریز رنگ خیال...
ما را در سایت گریز رنگ خیال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unkamala بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1402 ساعت: 16:03

برای من که اینقدر دلتنگ تو شده ام این نوشته ها مثل خوردن یک مسکن خیلی ساده است. مثل همان هایی که در دوران کودکی برای دندان درد می خوردم. مانند دردهایی که با یک آرام بخش خیلی ساده کمی آرام می شدند. بماند برای بعد حکایت تمامی آرزوهایی که در آفتاب آب شدند و رفتند. حکایت دردهایی که هیچ وقت نمی توان برای آنها چیزی بیان کرد. راستی حدود دو ماه است چیزی برای تو ننوشته ام. حدود دو ماه است دردها را برای هیچ کس نگفته ام و راستش دارم برای تنهایی خودم زندگی می کنم. برای اینکه از هیچ کس انتظاری ندارم. راستی یادم رفت بگویم در این دور تکراری هنوز کتابهایی هستند نخوانده ام. هنوز فکرهایی هستند که باید برای تو ماه ها و سال ها حرف بزنم. راستی هنوز دوست دارم مثل روزهای قبل گاهی وقت ها با تمامی توانم به سمت آنجایی که دوست دارم بدوم. دوست دارم دوباره فیلم غلاف تمام فلزی را تماشا کنم. هنوز من به انجایی که دوست داشتم نرفته ام. هنوز وقت هست. گریز رنگ خیال...
ما را در سایت گریز رنگ خیال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : unkamala بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 19:40